اولين مسافرت مهنا گلي
سلام جيگر طلام نفسم خانومم اول از همه ميخوام از شيطوني هاي اين روزات برات بگم الان دقيقا دو ماه و چهارده روز ازتولدت ميگذره وروز به روز شيرين تر و با نمك تر ميشي و توانايي هاتم بيشتر ميشه مثلاديگه راحت ميخندي و به صداها عكس العمل نشون ميدي بيشتر بيداري و كمتر ميخوابي سرت رو از روي بالش بلند ميكني و خودت به پهلو ميخوابي و وقتي بغلت ميكنيم سعي ميكني گردنت رو بالا نگه داري. عسلم روزچهارشنبه 15مردادتولد من بود و امسال تولدم رو كنار تو بودم وبعدازظهر وقتي بابايي از سر كار اومدبه سمت ملاير حركت كرديم حدود نيم ساعت بيدار بودي و بقيه راه رو رو پاهام خوابيدي وقتي رسيديم دايي ها و زندايي ها به ديدنت اومدن و شما هم دختر خوبي بودي وهمه ازت تعري...
نویسنده :
مامان مهنا
16:49